در دنیا هیچ شغل و حرفه ای مثل
طلبگی با ارزش نیست و طلاب باید بخاطر این نعمت بزرگ الهی قدردان و شاکر
خداوند باشند. (آیت الله العظمی نوری همدانی)
در دنیا هیچ شغل و حرفه ای مثل
طلبگی با ارزش نیست و طلاب باید بخاطر این نعمت بزرگ الهی قدردان و شاکر
خداوند باشند. (آیت الله العظمی نوری همدانی)
«آیت الله سید کاظم مصطفوی»، با اشاره به هدایت قرآنی
خود در رهبری پس از امام راحل، اظهار داشت: با توجه به ارادتی که نسبت به
امام راحل داشتم، تحت تأثیر قوت روحی و انفاس قدسیه ایشان بودم. این
مجذوبیت تا به آنجا بود که در روز ارتحال ایشان تا ساعاتی حالت عادی نداشتم
و نتوانستم بر خود مسلط گردم.
وی
افزود: در آن ساعات همانند محتضری که در حال جدا شدن روح از بدنش است قرآن
را باز کردم و استهداء و طلب هدایتی به قرآن کردم. از یاد نمیبرم لحظهای
که کتاب شریف را گشودم و در ابتدای صفحه، این آیه را مشاهده کردم: مَا
نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. «هر حکمى را
نسخ کنیم، یا آن را به [دست] فراموشى بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را
مىآوریم مگر ندانستى که خدا بر هر چیز تواناست» (آیه 106 سوره بقره)
آیتالله
مصطفوی با بیان این که صراحت آیه اشاره شده، هدایت قرآنی برای من بود که
آرامش روحی عجیبی نیز برای من به دنبال داشت، ادامه داد: آیه فوق، اشاره به
آیت بودن امام خامنهای مدظله العالی، افزون بر آیت بودن امام خمینی رحمه
الله داشت که تا آن زمان به "حجت الاسلام والمسلمین خامنهای" شناخته
میشدند.
مشکل اصلی از عدم باور حقیقی به رزاقیت خداوند متعال است، اینکه میگویند وضعیت فعلی خراب است یک نوع فرافکنی است والا خدای امروز با خدای صدسال پیش هیچ تفاوتی ندارد، این تفکر ماست که تغییر کرده است. باور کنیم اگر در مسیر تبعیت از دستورات خداوند قرار بگیریم، هرگز دچار مشکل در مسائل اقتصادی و تربیتی نخواهیم شد. البته طبق آیه قرآن که میفرماید: «انا خلقنا الانسان فی کبد» همین سختیها و مشکلات هم با تبعیت محض، شیرین و دلپذیر خواهد شد. در مورد تربیت نیز باید عرض کنم، مربی اصلی خداست، نه من و شما، ما فقط نقش کوچکی در تربیت داریم که آن هم به قدرت الهی فراهم شده است. در بحث معاش هم باید عرض کنم اگر خدای ناکرده کسی اعتقاد به روزیرسان بودن خدا هم نداشته باشد، تجربه ثابت کرده است که هرچه تعداد فرزند بیشتر میشود، وضعیت روزی و معاش آنها نیز فراوانتر خواهد شد، تعداد زیاد فرزند هیچ تأثیر سوئی در نوع معاش نخواهد داشت. هر آن کس که دندان دهد، نان دهد.
حجتالاسلام رستگارمقدم از آن آدمهای متفاوتی است که این روزها سخت نمونهشان پیدا میشود. یک طلبه درسخوانده که با معدل بالای ١٩ دکترا گرفته و در عین حال ابایی ندارد که تن به هر کار ی سخت و جانانهای بدهد. صاحب 8 فرزند.
اساس زندگی ما بر قناعت است. امامحسین(ع) در دعای عرفه میفرمایند «... و رآئش کلّ قانع...» یعنی هر کسی قانع باشد، خدا هوای او را دارد. خیلی از چیزهایی که مردم در خرید مواد غذایی پول میدهند، ما پول نمیدهیم. ما تا حالا برنج کلاته کیلویی هفت، هشتهزارتومان نخریده ایم. یعنی به کمترین میزانی که شما فکر کنید، برنجخور بودهایم. خیلی از غذاهای متداول قیمت زیادی دارد، ولی از نظر ارزش غذایی چندان با اهمیت نیست. ما با خودمان فکر میکنیم به چه غذایی پول بدهیم. پول را دقیقا به غذایی میدهیم که ارزش غذایی بالایی داشته باشد.
با توجه به روایات به این نتیجه میرسیم که لباس، ارتباط مستقیم با روح و روان انسان دارد...لباس در توحید انسان دخالت دارد...کسی که ملبّس به لباس روحانیّت میشود؛ بداند با پوشیدن این لباس مسئولیت او مضاعف میشود، با اینکه باید شئون این لباس را رعایت کند، در عین حال مراقب باشد گرفتار غرور نشود.
مرحوم آقا سید حسین قاضى (درجاتشان عالى است خدا عالى تر بکند) مرد عجیبى بود در قم. بى آلایش، ناشناخته شده و عجیب هم هیچ کس ایشان را نمى شناخت. هم ملا بود و هم تشرف زیاد داشت و چیزهاى عجیبى از ایشان گاهى سر مى زد. ایشان مى گفتند که جمکران خدمت آقا رسیدم،
آقا فرمودند که خدا را به جیره خوارانم قسم بده تا دعایت مستجاب بشود، گفتم آقا جیره خواران شما چه کسانى هستند فرمودند: طلبه ها
آیت الله مظاهری (حفظه الله تعالی) بعد از نقل این داستان می فرماید: و همین هم هست، ما راستى اگر هیچ چیز نداشتیم جز همین که امام زمان بگویند خدا را قسم به طلبه ها این هم به این عنوان به جیره خواران من.
لذا ما طلبه ها از نظر شأن مقام خیلى
بالا هستیم، قدر خودمان را نمى دانیم، معمولاً کم است که یک طلبه قدر خودش را
منزلت خودش را بداند.
ما در منزلمان دو نفر مستخدم داشتیم خلاصه خیلی راحت زندگی میکردیم، ولی من این زندگی را رها کرده بودم و طلبگی را انتخاب کرده بودم.
چهل روز ایستاده زیارت عاشورا خواندم که ایشان راضی بشود و راضی نشد، تصمیم گرفتم استخاره ای بکنم، استخاره هم برای این بود که فرار بکنم اما رضایت پدر دغدغه اصلی من بود. میگفتم میخوام طلبه بشم، مگر میشود از اول پدر رضایت نداشته باشد و ما یک کاری بکنیم برخلاف شرع ، استخاره کردم که ما بزنیم فرار بکنیم بیایم قم، یکی از علمای بزرگ بنام آشیخ عبدالجواد قرآن را که باز کرد گفت:
عجب، آیه این است: لا تطع من أغفلنا قلبه اطاعت نکن کسی را که نسبت به این موضوع غفلت دارد، قرآن صریح به من گفت اطاعت نکن. دو سه روز بعدش من فرار کردم من یک پول مختصری جمع کرده بودم آمدم قم، پدرم وقتی که فهمیده بود شب رفته مسجد، خیلی به این شیخ پرخاش کرده بود که برای من وظیفه شرعی معین کرده است.