داستان 1: وقتی در بیمارستان بستری بودند، علیرغم ناراحتیهای جسمی و روحی فراوان، با چنان صلابت و استواری نماز را قرائت میکردند که همه میشنیدند. با توجّه به اینکه ماسک اکسیژن بر دهان و بینی حضرت امام (ره) نصب بود، ایشان نماز را به راحتی میخواندند، ولی وقتی نمازشان تمام میشد، ما نمیتوانستیم سخنانشان را بشنویم و این وضعیت برای ما تعجّب آور بود که چهطور ایشان موقع نماز، آنقدر فصیح کلمات را ادا میکنند. (مهر و قهر، ص 238، به نقل از یکی از محافظین بیت امام رحمت الله علیه)
داستان 2: یک روز در حالی که از کنار مسجدالنبی صلی الله علیه و آله میگذشتم، بسیار تحت تأثیر قرائت امام جماعت مسجدالنبی قرار گرفتم. در آن لحظه، جوانی را دیدم که به من گفت: چیزی فکر شما را به خود مشغول کرده است؟ گفتم: آری، ترتیل زیبای امام جماعت. ایشان گفت: یک روز بعد از نماز، پیش امام جماعت مسجد رفتم و همین مطلب را عنوان کردم و از وی درخواست کردم در صورت امکان، نوار کاست محتوی ترتیل خودش را به من بدهد. ایشان از من پرسید: اهل کجایی؟ گفتم: ایران. او گفت: ترتیل امام جمعهی تهران (سید علی خامنهای) به مراتب از ترتیل من بهتر است. (آب، آیینه، آفتاب، ص 38، به نقل از حجت الاسلام جلالی.)
داستان 2: یک روز در حالی که از کنار مسجدالنبی صلی الله علیه و آله میگذشتم، بسیار تحت تأثیر قرائت امام جماعت مسجدالنبی قرار گرفتم. در آن لحظه، جوانی را دیدم که به من گفت: چیزی فکر شما را به خود مشغول کرده است؟ گفتم: آری، ترتیل زیبای امام جماعت. ایشان گفت: یک روز بعد از نماز، پیش امام جماعت مسجد رفتم و همین مطلب را عنوان کردم و از وی درخواست کردم در صورت امکان، نوار کاست محتوی ترتیل خودش را به من بدهد. ایشان از من پرسید: اهل کجایی؟ گفتم: ایران. او گفت: ترتیل امام جمعهی تهران (سید علی خامنهای) به مراتب از ترتیل من بهتر است. (آب، آیینه، آفتاب، ص 38، به نقل از حجت الاسلام جلالی.)