طلبه ها: جیره خواران امام زمانند.
درس اخلاق آیت الله العظمی مظاهری (1376/12/20)
عنوان درس: کنترل صفات رذیله
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم.
رب اشرح لى صدرى و یسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى یفقهوا قولى.
براى ما طلبه ها دو سه چیز خیلى لازم است امّا خیلى مشکل است و توجه به این دو سه چیز خیلى لازم است
اولاً اینکه باید همیشه توجه داشته باشیم که این کار ما مقدس ترین کارها است. هم از نظر قرآن هم از نظر روایات و هم از نظر بزرگان.
ما اگر چیزى نداشته باشیم براى این کارمان جز «تفکر ساعة خیر من عبادة سنه یا من عبادة ستین سنه من عبادة سبعین سنه» بس بود اینکه قدر مقینش ما است دیگر بس بود بگوییم کار ما بهترین کارها است افضل کارها است مداد العلما افضل من و دماء و الشهدا نظیر اینها زیاد است زیاد «یرفع اللّه الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»
مرحوم طبرسى همین جا یک روایت نقل مى کند: هشام بن حکم وارد شد بر امام صادق علیهالسلام جوانى بود که هنوز خوب ریش در صورت مبارکشان دیده نشده بود، پیرمردها از بنى هاشم از بزرگان قوم امام صادق بلند شدند ایستادند و هشام را بردند پهلوى خود نشاندند این کار بزرگى بوده است کار پر جرأتى بوده است از امام صادق آن هم یک عُجمى به این معنا که ایشان کوفى بودند عربها حجاز آنها را عرب نمى دانستند مى گفتند عُجم است و گران تمام شد بر مجلس امام صادق فورا این آیه را خواندند «یرفع اللّه الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات» فرمودند این درباره قریش نیست درباره سادات و بزرگان قوم نیست درباره این است «هذا ینصرنا بللسانه» و امثال اینها که شما هم خواندید هم مىدانید هم براى دیگران فرمودید
و یک دفعه مىگفتم به شما که:
مرحوم آقا سید حسین قاضى (درجاتشان عالى است خدا عالى تر بکند) مرد عجیبى بود در قم. بى آلایش، ناشناخته شده و عجیب هم هیچ کس ایشان را نمى شناخت. هم ملا بود و هم تشرف زیاد داشت و چیزهاى عجیبى از ایشان گاهى سر مى زد. ایشان مى گفتند که:
جمکران خدمت آقا رسیدم، آقا فرمودند که خدا را به جیره خوارانم قسم بده تا دعایت مستجاب بشود، گفتم آقا جیره خواران شما چه کسانى هستند گفتند: طلبه ها
و همین هم هست، ما راستى اگر هیچ
چیز نداشتیم جز همین که امام زمان بگویند خدا را قسم به طلبه ها این هم به
این عنوان به جیره خواران من.
لذا ما طلبه ها از نظر شأن مقام خیلى
بالا هستیم، قدر خودمان را نمى دانیم، معمولاً کم است که یک طلبه قدر خودش را
منزلت خودش را بداند.
این طلبه اول چیزى که در برنامه است این است که باید خوب درس بخواند و ملا شدن مشکل است خیلى مشکل است یک کسى ملا بشود آن هم در زمان ما در معارف اسلامى در ادبیات ملا باشد در فقه و اصول راستى ملا باشد در تفسیر آشنایى کامل ملا باشد در معارف بتواند جواب گوى جامعه بشریت باشد «نظر فى حرامنا و حلالنا» به طور مطلق عرف احکامنا بشود به طور مطلق خیلى مشکل است
من هیچ فراموش نمىکنم بچه بودم مى خواستم وارد طلبگى بشوم یک کار خرافى کردم فال حافظ شیرازى و چند نفر بودند که آنها واداشتند فال بزن ببین چه جورى است خدا رحمت کند حافظ شیرازى را یک شعر خوبى آورد گفت که مورچه جان از این طرف دریا مىخواهى بروى آن طرف دریا و راستى چنین است انصافا چنین است یک مورچه از این طرف دریا به آن طرف دریا بعضى اوقات حضرت آیة اللّه العظمى آقاى داماد به من مى گفتند فلانى فقه خیلى مشکل است من دیشب 8 ساعت مطالعه مىکردم و نظیرش هم گاهى حضرت امام «رضوان اللّه تعالى علیه» داشتند فقه مشکل است امّا این مشکل جلوى پاى ما است باید همه چیز فداى این مشکل بشود همه چیز قطعا اگر همه چیز فداى این مشکل بشود به جایى مىرسیم ولو اگر استعداد هم نداشته باشد به جایى مىرسد ما چه بسیار از بى استعدادها را سراغ داریم در اثر کار رسیدند به جاهاى بالا بالایى در اثر تحرک تلاش لذا این هم فعلاً جایش خالى است در همه جا آدم هدف باشد ملا مىشود ولى در این باره باید بگویم که اگر انسان همه چیز را فداى او بکند ولو اینکه خیلى بى استعداد باشد. خیلى بى ذهنها معمولاً مشهور اینکه بزرگان حالا استعدادهایشان ذهن و حافظه شان خیلى خوب نبوده است تلاشهایشان کوششهایشان اینها خیلى خوب بوده است زیاد هم من مثال دارم. زیاد هم در مخترعین معمولاً چنین بوده است انیشتین خودش مىگوید من بارها در ابتدایى رفوزه مىشوم و هم در اهل علم همین ملا صالح مازندرانى که انصافا ملایى است همین شرح نهج البلاغهاش راستى ملایى است مىگوید که گاهى خانهاش را گم مىکرد و تعجب نکنید امّا بالاخره این در اثر کار و کوشش به خیلى جاها رسید مرحوم آیة اللّه العظمى سید محمد درچهاى ایشان درس مىخواست بگوید حتما باید از رو باشد نمىشد از رو خارجها در حالى که راستى ملا بودهها همین حاشیه مکاسبش را ببینید درجاتشان عالى است عالىتر بشود.
استاد بزرگوار ما حضرت آیة اللّه العظمى بروجردى آخر کار در پیرى تعریف ایشان را مىکردند تجلیل از ایشان تجلیل از آقا زاده هاى ایشان مى کردند و مىگویند ایشان همیشه درس مىگفت تعطیلى نداشت و یک عید عمرى مىخواست درس بدهد مى خواستند نگذارند بالاخره گفته است فردا درس است مىگویند که یک طلبهاى آمد در مقابل ایشان نشست پر جرأت هم بوده است براى اینکه ایشان خیلى جذبه داشته است و داشت سؤال مىکرد از زیر تشک ایشان آن را برداشت رفت نشست ایشان بسم اللّه... الحمدللّه رب العالمین دیروز گفتیم دست بر داشتند آن را دیدند نیست هر چه این طرف آن طرف را دیدند نیست گفت امروز تعطیل باشد امّا ملا شد در اثر چى؟ کار کوشش مشهور این است که مدرسه نیم آور مىگویند سینه به حصیر بمال تا چیزى بشود از اول شب هیچ کس را هم راه نمىداد تا نصفه شب به آن طرف این کار ما است و ما کم مىآییم کم صرف مىکنیم کم مطالعه مىکنیم خوبیهایمان هم همین جور است ما هفت هشت ده تا کار داریم یکى از این کارها فقه و اصول است معلوم است که به جایى نمىرسیم همه چیز باید فداى فقه و اصول بشود نمىشود دیگر على کل حال این یک کار است که ما طلبه ها داریم و باید خیلى روى آن زحمت بکشیم اهمیت بدهیم
این را هم باید بدانیم که این کار یعنى کار مشکل در فقه در مضیقه اقتصادى خوابیده است این را هم باید بدانیم اول طلبگى صد نود و نه همیشه در مضیقه شدید بوده است همیشه به قول حضرت امام یک کاخ نشین را سراغ ندارید مرجع تقلید باشد همیشه در مضیقه شدید بودهاند شدید وقتى هم به جایى رسیدند باز هم در مضیقه شدید است براى اینکه همان وقت هم نظیر آن کسى است که در بانک پول مىدهد این آقایى که دارد پول مىدهد اگر ماهى هفت هشت ده تومان زیر و رو بکند چه زندانها دارد چه بدبختیها دارد اخراجى دارد وقتى شما هم پول دار بشوید این جورى است به قول آقاى بروجردى در آخر عمر صراف شدم مىگفتند صراف اقلاً یک چیزى بر مىدارد آن را هم که من بر نمىدارم به جایش فحش مىشنوم در آخر کار اگر بخواهد حضرت امام بشود خیلى مضیقه شدیدى است
یکى از این پاسدارهاى حضرت امام که مدتى پاسدار من بود آدم خوبى هم بود مىگفت که خانم حضرت امام به من گفتند امروز عصرى میهمان دارند یک مقدار پرتقال و خیار براى من بگیر من دو تا دسته گرفته بودم یکى به این دست و یکى به آن دست وارد شدم حضرت امام وقتى بود که راه مىرفتند نگاه کردند گفتند اینها براى چه کجا. گفتم خانم فرمودند مرادم این جا است مىگفت خانم آمدند بگیرند حضرت امام رو کرد به ایشان گفتند که جواب خدا را چه مىدهید مىشود جواب خدا را داد و با این تندى راهشان را گرفتند مقام معظم رهبرى آقاى محمدى به من مىگوید که بعضى اوقات ایشان پول مىخواهد و از من قرض مىکند مابقى مراجع هم همه همینند آقاى بروجردى مىگفتند من واللّه یک شاهى از سهم امام نه من نه اولادم مصرف نمىکنم و من صراف شدم اگر خدا نباشد صراف یک مقدار مىگیرد آن هم که من نمىگیرم به جایش فحش مىگیرم همه آنها قضایا را شنیدهاید همه شماها شیخ انصارى نظیر امیرالمؤمنین و برادرش که در نهج البلاغه آمده است
شیخ انصارى بالاخره برادرش در مضیقه شدید بود مادرش اصرار کرد که بیشتر بدهد کلید صندوق را داد و گفت خودتان بروید بدهید چرا من، من نمىتوانم جواب خدا را بدهم بیش از اینکه به دیگران مىدهم به او بدهم من نمىتوانم جواب بدهم تو مىتوانى بروید بدهید آن هم ترسید دیگر ترسید گفت نه من که از این کارها بلد نیستم یک روز به شما مىگفتم یک چادر رختخواب نداشت دیگر رختخوابها در اتاق بود در اندرونى هم که نبود همان اتاق بالاخره زن شیخ انصارى نخورى نخورى یک چادر درست کرد چادر رختخواب شیخ انصارى یک روز بعد از درس آمدند دیدند چادر رختخواب را گفتند این کجا بوده است گفت سه سیر گوشت بنا بود ما بگیریم دو سیر و نیم گرفتیم نخورى نخورى این شد شیخ انصارى خیلى ناراحت شد گفت معلوم مىشود به کمتر ما مىتوانیم زندگى کنیم نکردیم از این به بعد دو سیر و نیم این همیشه چنین است
اگر راستى بخواهیم به جایى برسیم راستى بخواهد شیخ بروجردى بشود شیخ انصارى بشود اگر راستى بخواهد شهید اول، دوم بشود که حالاتشان اینها همه آمده است دیگر اینها معمولاً حاضر است که شبها هیزم بکند براى زن و بچه امّا سهم امام چون دستش است مصرف نکند یک حرف این است شهریه بدهد حلالترین چیزها براى شما است یک حرف این است که خودش حالا دستش است صندوق بیت المال مصرف بکند نمىکرد دیگر نمىکنند و این هم باید بدانید همان روایتى که در بحار است که مردم علم را در رفاه مىخواهند در حالى که من علم را در فقر گذاشتم
روایت قدسى است علامه مجلسى از خدا نقل مىکند و وقتى ما برویم در اهل علم مىبینیم که راستى این جورى است این فقر یک لازمه طلبگى است عرفا لارمه عرفى همیشه بوده است و این هم که مىبینید ما دیگر پیشرفت نداریم براى همین است یک کدام چهار ساعت مىرود آنجا یک کدام دو ساعت مىرود آنجا یک کدام پنج ساعت آنجا بالاخره براى اینکه یک پولى در بیاورد صرف اینها مىشود معلوم است نمىشود دیگر. ولى این فقر این را اقلاً باید بدانیم حالا این دانستنش هم خیلى خوب است این را حذف کنید که ما نظیر یک درختى که باید در آب روئیده بشود طلبه باید در فقر این هم از الطاف خفیه خدا است در فقر بزرگ بشود تا بمیرد حالا ولو اینکه برسد به یک جایى در ماه یک میلیارد زیر دستش این طرف و آن طرف باشد امیرالمؤمنین علیهالسلام همین طور بود دیگر هفته که مىشد انبار را جارو مىکرد دو رکعت نماز در انبار مىخواندند شکر مىکردند مىرفتند بیرون امّا لباس خودشان مىگفت از بس وصله زده بودند مىگفتند دیگر خجالت مىکشم به وصله کن بدهم امّا چون که بنا است که این جورى ما با همین پیراهن و کوله بار که آمدیم با همین بمیریم یا برگردیم مدینه یعنى یک شاهى حتى یک پیراهن گفت سر حد دیدم مثل بید مىلرزد گفتم على به اندازه یک پیراهن پشمینه حق بیت المال را هم ندارى. گفت دنیا مىگذرد حالا پشمینه هم باشد یا نه سرما باشد یا گرما بالاخره این است و مشکل هم هست راستى اگر کسى پول دستش است باید رضایت امام زمان دست باشد رضایت امام زمان به دست آوردن کارى است بسیار مشکل بسیار مشکل این اول کار کردن مشکل آن هم در فقر از اینها نگذرید اقلاً گاهى این «تفکر ساعة خیر من عبادة سنه»
گاهى آدم بنشیند یک ربعى فکر بکند هم در حال بزرگان هم در حال خودش هم در حال اینکه درس خواندن یعنى چه؟ درس خواندن مشکل است ملا شدن مشکل است این ملا شدن باید در فقر باشد چرا باید در فقر باشد چه لذتى هست امّا حالا اینها را باید بدانیم که نیامدیم در این دنیا براى اینکه بخوابیم تفریح بکنیم آنکه «تاکلون کما تاکل الانعام» دربارهاش آن جور مىگوید آمدیم براى اینکه راه را بپیماییم «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملقیه» راه خار دار است پر رنج است سراشیبى دارد درههاى فوق العاده مهم دارد جزر و مدها دارد موجها دارد و بالاخره از یک طرف دریا به آن طرف دریا رفتن آن هم یک مورچه مشکل است آن هم با این موانع و راستى هم حالا یک طلبه زن داشته باشد بچه داشته باشد خانه نداشته باشد زندگى نداشته باشد نمىدانم بخواهد درس هم بخواند در وضع فعلى نمىشود دیگر مشکل یعنى این در سر حد محال یعنـى ایـن امّا معلوم است محال نیست مشکل نیست رفتند و شد رفتیم و شد دیدیم و شد و بایـد بروید تـا ببینید چقـدر لـذت بخش اسـت و راستـى چه جور مىشود؟
حرف دومى که مهمتر از این است تقوا است:
متقى شدن مشکلتر از درس خواندن است راستى مشکلتر است روح خدا ترسى در انسان حکومت کند که برسد به آنجا که براى خاطر دنیاى به معنا عام دین ندهد خیلى مشکل است معناى تقوا هم همین است ملکه تقوا یعنى انسان روح خدا ترسى در او حکمفرما است به اندازهاى که دیگر در مقابل دنیاى به معناى عام دین نمىدهد غیبت نیست تهمت نیست شایعه نیست و بالاخره دنیاى به معنا عام نیست مىدانید این مراتب دارد آن مراتب دارد بالایش را که نه مىخواهیم و نه مىتوانیم به آن برسیم اینکه گفتیم مشکل است آنجاهاست دیگر معلوم نیست بشود که انسان بتواند بگوید که دنیاکم یعنى دنیاى حرام مثل یک بادى که از دماغ بز بیرون مىآید «عطفة عنز» این را که ما نمىتوانیم بگوییم نه گفتنش درست است نه انسان مىتواند این جور بگوید دنیاکم از یک استخوان خوک دست یک آدم خورهاى از این بند کفش یا از این خود کفش وصله دار پستتر است اینها نه، اینها مال امیرالمؤمنین است تقوا مراتب دارد این مرتبه آخرش که مرتبه عصمت هم هست امّا آن مرتبه اولش آن تقواى منفى یعنى راستى آدم گناه نکند این به درد شما نمىخورد براى اینکه ملکه مىخواهیم مرتبه دوم است به بالا مرتبه دوم تقواى مثبت است روح خدا ترسى در شما به طور نا خود آگاه به طور خودکار گناه در زندگى شما نباشد حالا ولو صغیره یا کبیره آن هم دیگر شوخى مىکنیم اگر راستى انسان یک گناه صغیره بکند چشم چرانى داشته است معلوم است عادل نیست این معلوم است دیگر به این بخواهیم بگوییم عادل. زبان ول این معلوم است عادل نیست گوش ول اینها که دیگر نمىشود حالا کبیره صغیره یک معناى فقهى دیگر دارد شاید هم یک معناى اضافى داشته باشد که ما عقیده داریم یک معناى اضافى دارد اصلاً صغیره و کبیره ندارد آن روح خدا ترسى اگر آمد دیگر نه صغیره هست نه کبیره به طور نا خود آگاه و این پیدا شدنش مشکل است از درس خواندن خیلى مشکلتر است و من بارها به شما گفتم که این را مىخواهیم امام جماعت بشویم مىخواهیم قاضى شویم مىخواهیم مرجع بشویم مىخواهیم ربهر بشویم و هر کار اجتماعى دست ما باشد مىخواهیم و این هم مثل درس خواندن ما ضربه خورده است و خدا نکند دیگر یک توجیهاتى هم بیاید جلو این دیگر مصیبت بالا است که انسان گناه بکند توجیه هم بکند «هل ننبئکم بالاخسرین الاعمالاً الذین ضل سعیهم فى الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» این هم دومى خیلى مشکل است. سومى که بحث ما است خودسازى است تهذیب نفس است دو تا معنا دارد یک معنا مثل آن مرتبه آخر عدالت راستى درخت رذالت را کنده است درخت فضیلت به جاى آن غرس کرده است بارور کرده است از میوهاش استفاده مىکند این محال است این همان است که مرحوم حاج شیخ گفتهاند محال است نمىشود در حالى که «قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» با 11 تا قسم آمده است امّا نمىشود یعنى کسى راستى حسود نباشد راستى متکبر و نفسیت نباشد حب به دنیا، دنیاى عام نباشد و همچنین تا آخر ریاست طلب نباشد راستى وقتى برسد به آنجا مثلاً شیخ انصارى را مرحوم صاحب جواهر گفته بود مرجع در حالیکه مرجعیت خیلى بالا است نیابت از طرف امام زمان نیابت عام است ولى زیر بار مرجعیت نمىرفت دیگر مىگفت که آن آقا در مازندران است هم مباحثه من بود اعلمتر از من بود و نظیرش زیاد است نقل مىکردند دیگر ما مىخواستیم حضرت امام را منبرشان کنیم نمىرفتند در مسجد سلماسى درس مىگفتند و نشسته بودند درس مىگفتند آن آخریها برایشان مشکل بود بالاخره یک منبر برایشان درست کردیم و گذاشتیم همان جا که ایشان مىنشستند ایشان سرشان پایین بود آمدند ناگهان دیدند منبر هست به احترام ما ضربه به احساسات ما نخورد رفتند منبر امّا گریه کردند فرمودند ما کجا و منبر کجا گفتند مرحوم نائینى وقتى رفتند منبر گریه کردند گفتند اینجا جاى پیغمبر است اینجا جاى شیخ انصارى است اینجا جاى شیخ طوسى است من کجا و منبر کجا راستى این جور حالتها اینها تا این اندازهاش بشود امّا انسانى برسد به آنجا که درخت رذالت را همه همه از دل کنده باشد که محال است یک قسمتش که محال نیست امّا مشکل است و همان تقوا مىبینید کنترل کردن صفات رذیله است یعنى در حالیکه ریشههاى حسد است امّا دل اظهار نکند مبرز نداشته باشد این همان که مرحوم صاحب شرایع در شرایع در باب شهادات مىفرمایند «الحسد معصیة و الاظهار به قادح للعدالة» ملاها وقتى حرف مىزنند ببینید چقدر بالا حرف مىزنند لذا صفات رذیله بد است معصیت عقلى است امّا آنکه ضرر مىزند «اظهار به قادح للعدالة» حالا بعضى گفتهاند بنابراین از باب مثال است براى همه صفات رذیله این است بعضىها هم گفتهاند نه مخصوص حسادت است براى اینکه حسادت رفع عن امتى یکى از آن حسادت است حسادت هم باشد یعنى بگوییم حسادت هم اینها آدم را از عدالت مىاندازد بودش یعنى آن ریشه هایش آن که مرادم هست این است که حالا اگر هم نفسیت هست نشده است این را رفعش بکنیم اگر هم تکبر و جاهطلبى و دنیا پرستى و اینها هست نشده است ریشه هایش را بکنید اقلاً کنترل باشد تضمین شده باشد دست ما باشد نگذاریم برافروخته بشود اگر برافروخته شد پدر در مىآورد هر کدامشان اگر برافروخته شد دیگر شهوت جنسىاش باشد یا حسادت برافروخته شد قابیل هابیل مىکشد اگر برافروخته شد دیگر حاضر است دو سال فرعون را بکشد اینکه بر دیگرى سلطنت کند حکومت کند لااقل برسیم به اینجا که نگذاریم برافروخته بشود این دیگر از اوجب واجبات است مشکل است از ملا شدن مشکلتر از متقى شدن مشکلتر همین است که کنترل شده صفات رذیله بله ممکن است با توسل آن خیلى کارها مىکند با ریاضت دینى خیلى کارها مىکند انسان بتواند ریشهها را بکند ولى با کار مسلم نمىشود نمىشود ولى این زنگ خطر است که اگر خداى نکرده ریشهها باشد کنترل نشود و این آتش زیر خاکستر شعلهور بشود دنیا و آخرت انسان را به باد مىدهد و دیگر این آیه شریفه که حضرت یوسف مىفرماید «و الا تصرف عنى کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین» این را فراموش نکنید. یک سرمشق خدا که در همین بارهایش هم باز خدا «فلو لا فضل اللّه علیکم و رحمة ما زکى منکم من احدا ابدا و لکن اللّه یزکى من یشاء» خدا توسل به اهل بیت مخصوصا حضرت ولى عصر در زمان ما و ریاضت دینى نماز شب راز و نیاز با خدا جدى خواست از خدا تهذیب نفس را سر لوحه دعاهاى ما این باشد بتوانیم لااقل کنترل بکنیم.
خدایا به حق اولیاء اللّه آنهایى که توانستند صفات رذیله را از دل برکنند خدایا توفیق متقى شدن توفیق درس خواندن مخصوصا توفیق تهذیب نفس به همه ما عنایت بفرما.
منبع اولیه: http://almazaheri.org/Farsi/Index.aspx?TabID=0702&ID=197&IDSound=0
منبع: http://n1379.blog.ir